سال ۸۴ وقتی بهم پیشنهاد دادن که توی کنشگران کار کنم خیلی فک میکردم یه جایی هست مثل بقیهی جاها و یه کاری مثل بقیهی کارها. اما این جوری نبود. یه محیطی بود برای آدمهای حرفهای. برای کسانی که دغدغه داشتن. برای کسانی که دنبال فعالیت توی زمینهی جامعهی مدنی بودن.
اونجا بود که تعریف من از جامعهی مدنی به حدی رسید که فهمیدم کاری که میکردم آب در هاون کوبیدن بوده. اونجا بود که فهمیدم میشه کاری رو به صورت گروهی انجام داد و نتیجه گرفت. اونجا بود که فهمیدم این همه تئوری میتونه با برنامهریزی از حوزهی حرف بیاد توی عمل و شکل بگیره.
… اما چه سود که دولت کریمه، حکومت مهرورز نمیتونست ببینه که جایی به مردم یاد میده که خودشون باشن. جایی هس که یاد میده محیط زیست، اعتیاد، ایدز و هزار درد دیگهی جامعهی ما به رنگ سیاست نیست و یه مطالبهی اجتماعی-فرهنگی و غیر سیاسی هست. میشه با مشارکت مردم هر مشکلی رو حل کرد. برای دولتی که قدم به قدم دروغ و نفاق رو لقلقه میکرد این آگاهیبخشی یعنی تضعیف دولت، یعنی روشن کردن چراغی که باید خاموش بمونه.
روز ۲۴ اسفند ۸۵ بهم زنگ زدن که دفتر تهران پلمپ شده. چرا؟ کسی نمیدونست. خب مشخص بود که برنامهها دارن.
چند هفته پیش از اون معاون استاندار وقت فارس (دکتر!!! احمدرضا دستغیب) منو خواست توی دفترش. خیلی برادرانه!!! بهم گفت که «تو پسر خوبی هستی و من میدونم اگه اشتباهی هم بکنی از سر عناد نیس. گاهی اوقات آدمها کارهایی میکنن و بعد میفهمن که چه اشتباهی کردن». بعد از کلی صغرا-کبرا گفت که «شما دارید برای آمریکا و اسرائیل جاسوسی میکنید» و ادامه داد و گفت و گفت.
وقتی کنشگران رو بستن تازه فهمیدم که علم غیب این آقای دستغیب از کجا اومده بود و چی میگفت. هم زمان با کنشگران چند موسسهی دیگه هم بسته شد و جرم همه تقریبن شبیه به هم بود: فروش اطلاعات به عناصر بیگانه
این اتهام اونقدر خندهدار بود که باور کردنش رو سخت میکرد تا این که یه روزی دکتر رامین جهانبگلو، دکتر کیان تاجبخش و هاله اسفندیاری رو گرفتن و بعد از یه مدت کوتاه یه سری اعترافهای تلویزینی ازشون پخش شد. اسمی رو بردن به عنوان رابط جاسوسی که با موسسهی کمککننده به ما یکی بود: هیفوس.
همیشه برام سئوال بود که من هم توی این موسسه کار میکردم و مدیر یه بخشی بودم. باید یه علامت کوچیک از این قضیه رو ببینم یه نه. جالب اینه که من به تمام سندهای منطقهی جنوب دسترسی داشتم و هیچ ندیدم که حتا منو ذرهای به شک بیاندازه. گذشت و دکتر رزاقی بازداشت شد، به جرم نکرده و راه نرفته. جالب اینه که مث همهی کارهای دولت مهرورز دنبال پروندهسازی بودن. آقای خوشصدایی از ستاد خبری اطلاعات به من زنگ زد و گفت که دکتر رزاقی از شما سوءاستفاده کرده و چنین و چنان. مثالی زد جالب: «حقوقی که به تو میدادن میزانش با سندهایی که ثبت شده فرق میکنه، بیا شکایتنامهای تهیه کن تا حقت رو بهت بدیم». اینی که از کجا میدونستن دریافتی من چقدره خودش جای بحث داره اما این رو نمیدونستن که این خواست من و خیلی دیگه از بچههایی بود که با کنشگران کار میکردیم. اصل قضیه این بود که ما بخشی از حقوقمون رو برمیگردوندیم تا توی راستای هدف مجموعه خرج بشه. واکنش من اونقدر تند بود که توی جواب بهم گفت «اینقدر قهرمانبازی درنیار، سوپرمن!» و تلفن رو قطع کرد… بعد از اون برای من و بچههای دیگه بازجوی اختصاصی گذاشتن. کسی که وظیفه داشت هر از چندگاهی خیلی محترمانه بازجویی کنه.
قصدم گفتن قصهی هفتاد من کاغذ نیست. خواستم بگم که همیشه دلم میخواست کنشگرانی باشه و دوباره دور هم جمع شیم و کاری کنم که احساس خوبی داشته باشم. معنی واقعی غیردولتی بودن و غیراقتصادی بودن رو حس کنم. بفهمم که میشه توی اوج بود و خدمت کرد، با برنامه نه بیهدف.
توی تمام این سالها دست به خیلی کارها زدم. کارهای خیلی بزرگی انجام شد که من جزئی از اون بودم اما هیچ کدوم نتونست حتا لحظهای از حس کار کردن توی اون مجموعه رو بهم بده.
بگذریم… چند ماه پیش فهمیدم دکتر رزاقی موسسهای رو تاسیس کرده به اسم عرصهی سوم. برای غیر طبیعی نبود چون بعد از کنشگران دکتر صاحب امتیاز و مدیرمسئول مجلهی اینترنتی عرصهی سوم بود ولی از هدفهاش بر نمیاومد که همون کنشگران باشه. تا این که چند هفتهی پیش خبری شنیدم که قراره دکتر که از تیم قبلی جدا شده به زودی مدرسهی عرصهی سوم رو راهاندازی کنه و همین چند روز پیش مدرسه اعلام موجودیت کرد:
مدرسه عرصه سوم، موسسهای غیر انتفاعی، غیر دولتی و مستقل است که توسط جمعی از فعالان مدنی با هدف ترویج، تقویت و ارتقای جامعهی مدنی، دموکراسی، حقوق بشر و صلح در جامعه ایرانی تاسیس شده است. این موسسه ابتدا از سال ۱۳۸۰ با نام «کنشگران داوطلب» در ایران تاسیس و فعالیت خود را آغاز کرد. مهمترین برنامههای کنشگران داوطلب در سالهای اولیهی فعالیت خود از این قرار بودند:
– اجرای برنامه ظرفیتسازی و توانمندسازی فعالان و سازمانهای جامعهی مدنی ایرانی
برنامهی تنوع بخشی رسانهای و ظرقیتسازی جامعهی مدنی در عرصی مجازی
– برنامهی زنان در جوامع در حال تغییر با برگزاری نشستهای مشترک در مراکش، ترکیه، ایران و بلژیک، و…
– برگزاری اجلاسهای منطقهای جامعهی اطلاعاتی سازمانهای جامعهی مدنی در خاورمیانه و غرب آسیا، و اجلاس سازمانهای غیر دولتی زنان جنوب مربوط به پکن +۵ و ۱۰+.
– برنامهی نقش سازمانهای غیر دولتی زنان و کودکان در ترویج اهداف هزارهی توسعه در پنج استان کشور (استان هرمزگان،
سیستان و بلوچستان، آذربایجان غربی، کردستان و کرمان) .
با توجه به شرایط پر مخاطرهی کنونی، جمعی از کنشگران داوطلب با درسگیری از فعالیتها و برنامههای پیشین به منظور تداوم بخشیدن به برنامهی تقویت جامعهی مدنی و دموکراتیکسازی جامعهی ایرانی به منظور ظرفیتسازی و قدرتبخشی به جنبش حقوق مدنی-سیاسی، قدرتیابی شهروندان، دفاع از آزادی انجمنها و تامین حقوق شهروندان و تواناسازی محیط سیاسی و اجتماعی با سازماندهی جدید، اقدام به تاسیس مدرسه عرصه سوم در حوزه جامعه مدنی ایرانی کردند.
بخش آموزشی مدرسه هم جای خوبی هست برای یادگرفتن. هم دورههای حضوری داره و هم دورههای آنلاین که به نظرم نشون میده مدیریت مجموعه قرار نیس دست روی دست بذاره و نهایتن به ۴ تا کلاس بیکیفیت بسنده کنه. من خیلی امیدوارم و به همه پیشنهاد میدم که این مدرسه رو پیبگیرن چون قطعن یکی از بهترینها هست و پیشینهی درخشانی داره.
پیام