:::: MENU ::::

منم

این منم

[پیش از آن آخر دیدار]

که دیگر من نیستم

[پس از آن نخستین هم آغوشی]

 

این من  [که اکنون٬

تو است]

لحظه‌ای بی تو تاب نخواهد آورد

هرگز٬ هرگز…

بیا…

این دستان سرد گرمای تو را می‌خواهند

این قلب مجروح سرخ روی تو را می‌جوید

بیا…

اکنون بیا که فردا دیر است…

تا فردا هزار «دوستت دارم» عقب خواهم افتاد

هزار بوسه را خواهم باخت

و شاید نگاه پر مهری که آن چشمان درشت

از پشت عینک نیلگونت

به چهره‌ی شرمسارم می‌زند را…

 

بمان و بپذیر این تحفه‌ی درویش را…

[قلبم را]


پیام