:::: MENU ::::

کلمات لیست کالکلمات

نمی‌دونم چرا یاد این شعر از نزار قبانی افتادم اما بسیار دوست‌داشتنی است. پیش‌تر ترجمه‌ای ازش دیده بودم که خوب بود اما پیداش نکردم. گشتم و یه سری ترجمه پیدا کردم که به دلم ننشست. تصمیم گرفتم تغییرشون بدم و با یه ترجمه‌ی انگلیسی تطبیق بدم که یه چیزی از توش در بیاد. به هر حال ترجمه از من نیست :)

هنگام رقصیدن با من کلمه‌هایی را نجوا می‌کند که دیگر کلمه نیستند

از زیر بازوان که در آغوش می‌گیردم، به سان آن است که در ابری نشانده باشدم

لحظه‌ای، نم‌نم بارانی تاریک بر چشمانم می‌بارد

مرا با خود می‌برد؛ می‌بردم به عرش ارغوانی شام‌گاه

و من -دخترکی در دستانش- به پری می‌مانم که با باد می‌رد

به من آفتاب را هدیه می‌دهد؛ تابستان را، و فوجی از پرستوها را…

مرا هدیه‌اش می‌داند، برابر با هزار هزار ستاره

گنجی می‌خواندم زیباتر از تمام نقش‌هایی که دیده است

این‌ها را که می‌گوید… طوری سرگشته‌ام می‌کند که رقص و گام از یادم می‌رود

کلماتی که گذشته‌ام را زیر و رو می‌کنند مرا برای لحظه‌ای زن می‌سازند

مرا قصری از رویا می‌سازد که لحظه‌ای در آن آرام می‌گیرم

و باز می‌گردم… بر سر میزم باز می‌گردم. چیزی با خود ندارم جز مشتی کلمه

پ.ن:

– یکی درباره‌ی این شعر نوشته «و این ماجرای زنی‌ست که در رقص‌گاه، با کلمات معشوقش زیبا می‌شود؛ و برای خودش داستان دیگری دارد که شنیدنی‌ست…».
– متن اصلی شعر هم اینه:

یُسمعنی.. حـینَ یراقصُنی
کلماتٍ لیست کالکلمات
یأخذنی من تحـتِ ذراعی
یزرعنی فی إحدى الغیمات
والمطـرُ الأسـودُ فی عینی
یتساقـطُ زخاتٍ.. زخات
یحملـنی معـهُ.. یحملـنی
لمسـاءٍ وردیِ الشُـرفـات
وأنا.. کالطفلـهِ فی یـدهِ
کالریشهِ تحملها النسمـات
یحمـلُ لی سبعـهَ أقمـارٍ
بیدیـهِ وحُزمـهَ أغنیـات
یهدینی شمسـاً.. یهـدینی
صیفاً.. وقطیـعَ سنونوَّات
یخـبرنی.. أنی تحفتـهُ
وأساوی آلافَ النجمات
و بأنـی کنـزٌ… وبأنی
أجملُ ما شاهدَ من لوحات
یروی أشیـاءَ تدوخـنی
تنسینی المرقصَ والخطوات
کلماتٍ تقلـبُ تاریخی
تجعلنی امرأهً فی لحظـات
یبنی لی قصـراً من وهـمٍ
لا أسکنُ فیهِ سوى لحظات
وأعودُ.. أعودُ لطـاولـتی
لا شیءَ معی.. إلا کلمات

– و در آخر با سپاس از دوستی که توی هم‌کلامی باهاش یاد این شعر افتادم و چنین تصمیمی گرفتم.


پیام