:::: MENU ::::

سحر

در این اندیشه‌ام که سبز شوم.

راستی، می‌دانستی جوانه زده‌ام؟

خنده‌ام می‌گیرد:

هنوز پشت لبم سبز نشده، جوانه زده‌ام…

«تو سحرم کردی»

وگرنه من کجا و جوانه کجا!

من از تمام در و دشت تنها شقایق وحشی را می‌شناختم.

«تو سحرم کردی»

وگرنه من کجا و تلاطم دریا کجا!

من از دریا و خلیج تنها تنگ بلوری سر سفره‌ی عید را می‌شناختم…

حالا می‌خواهی بروی؟ کجا؟

من کلید این قفل را در خاطره‌ی با تو بودن گم کردم.

لااقل به این جوانه رحم کن…


پیام