های! زیبا…
مراقب لطافت دستانت باش
به هنگام همنیشینی با ماه…
مراقب سپیدی گونههایت باش
به هنگام گفتگو با خورشید…
های زیبای من! زیبا!
من نه خورشیدم و نه ماه
من منم. نه،
«من نه منم»…
رومی میسراید:
خواجه مگو که من منم، من نه منم، نه من منم گر تو توئی و من منم، من نه منم، نه من منم
عاشق زار او منم، بی دل و یار او منم یار و نگار او منم، غنچه و خار او منم
لاله عذار او منم، چاره ی کار او منم بر سر دار او منم، من نه منم، نه من منم
باغ شدم ز ورد او، داغ شدم ز گرد او لاف زدم ز جام او، گام زدم ز گام او
عشق چه گفت نام او، من نه منم، نه من منم دولت شیدای او منم، باز سپید او منم
راه امید او منم، من نه منم، نه من منم گفت برو تو شمس دین، هیچ مگو ز آن و این
پیام