چند ماه هست که پستهای الکترونیکیای از تارنمایی به نام توحید دریافت میکنم. به نظر میرسه که وابسته به رئیسجمهور نخست ایران است (ابوالحسن بنیصدر). بنیصدری که خلع شد و نماند. رفت. شاید هم گریخت اما نه تنها رفت که با مردی همپیمان شد که اکنون رهبر سازمان مجاهدین خلق است (مسعود رجوی).
چرا رفت؟ چرا چنین همپیمانیای؟ همپیمانیای که… بله، شورای مقاومت ملی. محل جمع شدن برادران و یاران انقلاب دههی ۵۰ و مخالفان سرسخت دههٔ ۶۰ همان انقلاب. کسانی که تا پیش از انقلاب سختیهای زیادی را برای به نتیجه رساندنش کشیدند و … اما چون بچههایی قهر کردند و رفتند. رفتن آنها به مانند رفتن بازرگان نبود بلکه از حالت انفعالی به حالت تهاجمی روی آورد و به سان پهلوانان!!! خارج از گود میخواهند که مردم سپر بلادی زیادهخواهیهای آنها باشند. رجوی و حزب فراگیر!!! و دوگان (پارادوکسیکال) وی به جای رفتار مدنی دست به رفتارهایی کودکانهای زدند که بهخاطر دعوای پدر/مادر بچهٔ همسایه و پذیرفته نشدن توسط بچههای محل به شکستن شیشهٔ خانهها میپردازند و با افتخار اعلام کردند که «سازمان مشی مسلحانهی (که آن را معادل عملگرایی میخواندند) از سرخواهد گرفت». مقالهی «چند رئیسجمهور در یک شورا» مجلهٔ شهروند امروز/ نوشتهی رضا پارسا در این باره جالب است. بخوانید…
اما جالبتر سخنان رئیسجمهور نخست است که مغزی فسیل شده دارد و خوشحالم که ملیت خود را تغییر داد تا نخواهم حداقل تا بیست و چند سال ننگ حماقت رئیسجمهور بیتدبیر را به دوش بکشم، هر چند که خر ما از کرهگی دم نداشت. فکر میکنم زمانی مشکلهای جامعهٔ ما حل میشود که تمامی فرزندان و پدران انقلاب دار فانی را وداع گویند و دست از سر این کشور بردارند و بگذارند کمی نفس بکشد. دوست دارم تمام پدران و مادرانمان را بکشم که بزرگترین افتخارشان این نباشد که ما در این رژیم شناسنامهمان را سیاه نکردیم و فقط اشتباه کردیم که به «جمهوری اسلامی» رای دادیم و … . اینها وقتی بزرگ باشند یا بشوند و توپشان/عروسکشان را از دست دهند بهتر از بنیصدر و رجوی و پهلوی و … نمیشوند اگر هم حرفشان قالب باشد که نیازی به مثال زدن نیست، حکومتیهای خودمان نماد بارزشان هستند. بگذریم. بخوانید که رئیسجمهور نخست چهها گفته است (نقل قول مستقیم و بدون ویرایش از شمارهی ۷۰۰ام نشریهٔ هجرت):
۱. «خبر ترس رژیم را از جمعیت و وجود حکومت نظامی اعلان نشده را پیش از این به اطلاع خوانندگان خود رساندهایم. شدت نارضائی مردم از جمله به خاطر گرانی، این ترس را بیشتر کرده است. به ترتیبی که رژیم بخشنامهای صادر کرده و در آن، کنسرتهای موسیقی را تنها در اماکنی مجاز دانسته است که محصور باشد و گنجایش بیشتر از ۵۰۰ نفر را نداشته باشد.»
۲. «در ۳۰ سال گذشته هیچ وقت وضع مانند امسال نبوده است. اوضاع به شدت خراب است.»
۳. «دربارهٔ پولهای فروش نفت و نرفتن آن به حساب بانک مرکزی و در اختیار احمدینژاد قرار گرفتنش و تاثیر «پول ریختن توی دست و پای مردم» بر گرانی، از جمله گرانی مسکن، پیش از این، در انقلاب اسلامی، خبرها و دادهها از نظر خوانندگان گذشتهاند و اینک این خبر انتشار مییابد که ۳۲ هزار میلیارد تومان از درآمد نفتی به خزانه واریز نشده است!»
۴. «تردیدی نیست که نام بنی صدر در ردیف اول لیست ۶۰۰ نفری قراردارد که سازمان ترور رژیم تهیه کرده است.»
۵. «در این آشفته بازار، سازمان ترور رژیم میخواهد دست به ترورهائی در خارج از کشور بزند و آن را به گردن موساد و سیا بیاندازد و این طور ادعا کند که هدف از این ترورها جوسازی برای حملهٔ نظامی به ایران است. در عین حال، اخطاری هم هست به کشورهای اروپائی که حواسشان باشد رژیم شبکهٔ ترور خود را در این کشورها دارد و میتواند ضربههای سخت وارد کند.»
۶. «تحقیق ستاد حقیقتیاب دانشجویان حاکی است که «وزیر» واواک دروغ می گوید و سازماندهندگان انفجار حسینیه عواملی در درون رژیم بوده اند» [به نظر میرسد که منظور از واواک، «وزارت اطلاعات و امنیت کشور» است]
۷. «کشوری که به لحاظ دارا بودن منابع نفتی در مکان چهارم جهان قرار دارد و به دلیل وجود منابع گازی در مقام دوم کشورهای دارای ذخایر گازی در جهان است کارگرانش به دلیل فقر مالی دست به خودکشی میزنند. در همان حال، رانتخواران نیمی از تولید ناخالص داخلی را میبرند و بخششهای رژیم به عملهٔ استبداد در داخل و بابت «استقرار نفوذ» در منطقه، اندازه نمیشناسد.»
۸. «آیت الله بهاءالدینی(رض) هرگز اجازه نمیدادند کسی دست ایشان را ببوسد اما پس از مدتی مانع بوسیدن دستشان نشدند. از ایشان دلیل این تغییر شیوه سؤال شد که ایشان فرمودند: «درخدمت آقا صاحبالزمان بودم و خواستم دستشان را ببوسم که آقا اجازه ندادند وقتی دلیل این کار را پرسیدم ایشان فرمودند: «چرا نمیگذاری ملت دستت راببوسد؟»» به این ترتیب روحانیت موفق شد در سه دهه جامعۀ ایرانی را به سقوط معنوی بکشاند و خدا و دین و ارزشهای انسانی را به خرافات و فساد و بتپرستی برساند.»
۹. «نظام مافیایی ولایت مطلقهٔ فقیه با استبداد فساد گسترش از اداره امور وامانده و کشور را با خطرات جدی مواجه کرده است. امروز با گسترش جنبشهای اعتراضی گارگران ،فرهنگیان ،زنان و جوانان، نیاز به فکر راهنما محسوس است. از این رواست که به خصوص نزد قشر دانشجو، فکر راهنمای جنبشهای صد ساله اخیر ایران یعنی استقلال و آزادی در حال تبدیل شدن به فکر محوری اعتراضات است. مردم منشاء عمدهٔ نابسامانیهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و گسترش فساد در جامعه را استبداد میدانند. از سوی دیگر سران نظام جمهوری اسلامی میدانند که اگر این جنبشها سازمان یافته و بهم پیوسته و جهت بیابند مهار آنها غیر ممکن خواهد بود و با سرنگونی استبداد خواست صد ساله جنبشهای مردم ایران عملی و ایرانی آزادی و ایران استقلال مییابد لذا همه کار میکنند تا چنین نشود.»
و …
پسنوشت (مهر ۱۴۰۳)
هر چند که بعد از سال ۱۳۸۴ فعالیت سیاسی خاصی جز فعال بودن توی کمپینهای انتخاباتی نداشتم، به جرم سیاسی بازداشت و محاکمه شدم. شاید بشه به تعبیری گفت که بلایی که سر مجاهدین خلق و بنیصدر و بقیهٔ انقلابیون اومد، به شکل دیگهای سر خیلی از فعالان سیاسی و مدنی توی سال ۱۳۸۸ اومد.
تجربهٔ من اینه که سالهای اول ترک ایران، عصبانی بودم و البته امیدوار که میشه فضا رو تغییر داد. اشتباهی که میکردم -البته فضای بینالمللی و رسانهای اون رو تقویت میکرد- این بود که با فشار بینالمللی این اتفاق میافته ولی مسئله اینه که هیچ کشوری منافع خودش رو فدای «آزادی» و «حقوق بشر» و غیره توی ایران نمیکرد و نمیکنه. همین امروزی که این نوشته رو مینویسم (۸ اکتبر ۲۰۲۴) یک سالگی جنگ غزه است. نزدیک به ۵۰ هزار نفر تو غزه کشته شدن و کلی آدم توی لبنان. اسماعیل هنیه، سید حسن نصرالله و کلی فرماندهٔ سپاه ترور شده و قس الی هذه. نتانیاهو و ۴ نفر دیگه به عنوان جنایتکاران جنگی معرفی شدن اما به تازگی نتانیاهو توی مجلس آمریکا سخنرانی داشته :) قصه اینه که دموکراسی، آزادی و حقوق بشر یه ابزار سیاسی است؛ چیزی است برای تخطئهٔ مخالفان و گر نه سیاستمداری ندیدم و نمیشناسم که عمیقا بهش اعتقاد داشته باشه. پس دل بستن به این که فلان کشور یا شخص «مخالف نقض حقوق بشر» است چیزی نیست جز برنامهای که اون کشور یا شخص برای منافعش داره.
به نوبهٔ خودم سعی کردم توی این دام نیوفتم که «راه نجات ایران، براندازی جمهوری اسلامی است»؛ تازه اگر امکانپذیر باشه. تا سالها سعیام این بود که وارد منازعات سیاسی نشم؛ هر چند که به این خاطر هزینههای زیادی دادم. سرم به فعالیت مدنی گرم بود اما به نظرم سازمانهای مدنی خارج از کشور شرکتهای تجاری هستند که «تجارت حقوق بشر» یا «کاسب دموکراسی» هستند. بازم برگردیم به همین روزها: خیلی از اونا برای سالگرد جنبش مهسا بیانیه دادند اما هیچ جا ندیدم که برای کشته شدن اون همه آدم توی فلسطین و لبنان کلامی حرف بزنند. دلیلش اینه که پول پروژهای این تجارت پر سود از حامیان دولت اسرائیل میآد.
هر چند سرنوشت من و خیلیهایی که میشناسم شبیه به سرنوشت مخالفان انقلاب اوایل دههٔ ۶۰ بود و میتونم حس و حال اونا رو درک کنم، سعی کردم که مغزم رو منجمد نگه ندارم و سیاست رو سلبی نبینم. به مرور -از سالهای ۲۰۱۷ به بعد- از فضای سیاسی و مدنی خارج از کشور نه تنها فاصله گرفتم که بیزارم چون به نظرم برنامهای جز کسب منافع اقتصادی و قدرت ندارند. کاش هر وقت گروهی، کشوری، حزبی، فردی (من جمله جمهوری اسلامی) دم از اوضاع بهتر و رسیدن به آزادی و دموکراسی به شرط حذف دیگری زد، یادمون به تاریخ بیوفته و بدونیم که انقلاب ۱۳۵۷ ایران (بخوانید جمهوری اسلامی) چه بلایی سر همراهان و دوستانش آورد. به نظرم بیراهههای «حذف»، «براندازی»، «نابود کردن» و … نتیجهای جز بدتر کردن اوضاع نداره. ما باید یاد بگیریم که با هم و کنار هم زندگی کنیم. این اصلا به این معنی نیست که باید هم رو قبول داشته باشیم که باید هم رو تحمل کنیم: مدارا و رواداری. خلاصه این که ما نیاز به ثبات و آرامش داریم و نه حذف و نادیده گرفتن هم.
پیام