0. غزه هنوز غرق خونه. دلم می گیره وقتی بهشون فکر می کنم. آخرین آماری که دیدم این بود: 540 کشته و 2700 زخمی.
1. برای این روزها نوشتم: «حسین آزاد زیست و سرفراز جان داد، حسینی باشیم». دو تا جواب برام اومد.
یکی از آقای حمیدرضا روستا (خبرنگار) بود که گفت: «زنده باد. راستی سلام آقای عزیزی رو هم برسونید». قابل توجه آقای مرادی که من رو به پیشه کردن صبر دعوت کردند.
دومی از دوست خوبم رضا فرح زاد بود: «حسین بیشتر از آب تشنهی لبیک بود! افسوس که به جای افکارش زخمهایش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را تشنگی خواندند…». خیلی منقلبم کرد. یاد یه جمله افتادم که فکر کنم از مرحوم طالقانی هست: «حسین زمان و یزید زمانمون رو باید بشناسیم».
2. این روزها وبگردیم زیاد شده. من سست عنصر -که نخورده مستم- هی تو این وب نگار و اون وب نگار خوندم که اوبانتا فلان، اوبانتا چنان… خر شدم. البته این قدر هم سست نیستم، راستش گرایش به لینوکس و به ویژه نرم افزار کد باز یه سابقهی طولانی تو زندگی من داره. از زمانی که تو کنشگران، تو پروژهی اسپیپ کار میکردم و حتا پیش از اون زمانی که رو نرمافزارهای CMS و HIS و MIS و از جور چیزا کار میکردم. یه زمانی جادی (همون کیبورد آزاد و همکار ما تو کنشگران) خیلی وسوسهام کرد که برم به سمت لینوکس ولی مقاومت کردم تا این که پارسال امیر مسعودی (رفیقم و شریکم) یه لوح فشردهی اوبانتا و کابانتا بهم داد و گفت حالش رو ببر. از اون موقع جدیتر شدم اما بازم ذهنی بود، نه عملی… خلاصه امروز صبح از خواب که پا شدم، دامن از دست برفت. لوحهای فشرده رو آوردم. موندم کابانتا نصب کنم یا اوبانتا. بعد از پژوهش فراوان دیدم که اوبانتا با روحیهی من بیشتر سازگاره. تصمیم گرفتم هم ویندوز داشته باشم و هم اوبانتا اما یه درایو بیشتر نداشتم. باید بیشترش میکردم. مردهشوی این نرمافزار Paragon رو ببرن که منو بدبخت کرد. هاردم پرید. هر کاری کردم تا حالا نشده برشون گردونم. الآن دارم ویستا نصب میکنم. با لپ تاپ بابام هم دارم غم نام مینویسم. الان تصمیم گرفتم تا چند ماه دیگه این ویندوز مزخرف رو هرچه زودتر به فراموشی بسپارم. الهی ذلیل شی بیل گیتس.
3. امروز چند ساعت شبکهی خبری پرس رو دیدم. زدم شبکهی سه. یه کار خوب به نام «نجوای عاشورا» دیدم که زیرش نوشته بود مجید مجیدی. یه اتفاق کمیاب هم تو تلوزیون افتاد که تو یه مراسم عزاداری برای شهدای جنگ نشون میداد (چه ربطی به تاسوعا و عاشورا داره؟!!!)، رهبر و سمت راست تصویر نشون میداد که مث ابر بهاری میبارید و عمو محمود و رفیق انگلیسیاش که این روزها برخلاف چند مدت پیش خوب بهش حال میده (علی لاریجانی) هی سینه میزدند. جالبتر از اون این بود که خاتمی رو دم در نشون میداد که ایستاده بود و یه ژست متفکرانه گرفته بود. کنارش هم چمران تکیه داده بود به دیوار. الآن هم یه برنامهی عزاداری پخش میشه که این دفعه عمو محمود سمت راست صفحه هست و مث ابر بهاری گریه میکنه و من تو تصویر فقط 5 تا از محافظهاش رو میبینم.
نتیجه: #اگه سمت راست باشید مث ابر بهاری گریه میکنید. #اگه مجبور شدید دم در وایسید ژست متفکرانه بگیرید.
پ.ن.1: دعوت شدم به مراسم عزاداری امام حسین که اصلاح طلبها برگزارش میکنند. سخنران ها هم مهدی خانی و انصاری لاری هستند. نمیرم. هر چند که از نرفتنهای من دلخورند اما نه به اندازهی من.
پ.ن.2: پی رو پی نوشت یک، داریم با دوستان یه کارهایی میکنیم. ان شا الله تا چند وقت دیگه خبرش رو میدم.
پ.ن.3: خیلی دوست داشتم یه فیلم مستند دربارهی مراسم عاشورا تو بوشهر که ناصر تقوایی ساخته رو ببینم اما نشد.
4. من یه کار غیر اخلاقی انجام دادم: این پیام گذار وب نگارم کد باز نیست. رایگان هم نیست. شرمندهام.
5. یه تصمیم اساسی دیگه هم گرفتم. میخوام قالب وب نگارم رو وب2یی کنم و یه کم هم رو سرعت بالا اومدنش کار کنم.
پیام