:::: MENU ::::
در دسته‌ی: روزنوشته

عجب

نخستین بار در سن 18 سالگی یعنی حدود دی ماه سال 1381 برای گرفتنش تلاش کردم. به خاطر درگیری‌های کنکور به تابستون (بعد از کنکور) انداختمش اما تلاش من این‌جوری بی‌نتیجه موند که نخونده بودم. آقای سرباز به من گفت که برای امتخان ساعت 10 بیا. داشتم می‌رفتم که گفت تو ساعت 10:15 هم بیای راهت می‌دیم. ساعت 10 اونجا بودم اما اون سرباز نبود. گفتن که بی‌خود کرده همچین حرفی زده. دیر اومدی. خب نشد دیگه… بار بعد گواهی اشتغال به تحصیلم مهلتش گذشته بود و چند بار بعد به یه بهانه‌ای امتحان ندادم: یه بار نداشتن عکس، یه بار تعطیلی راهنمایی رانندگی و …

گذشت و گذشت تا نظام گواهی‌نامه تغییر کرد و همه چیز دگرگون شد. سال 1384 رفتم و در یک آموزشگاه ثبت‌نام کردم. کلاس رفتم، آیین‌نامه درس دادند، آچار پیچ‌گوشتی رو نشونمون دادند و … آخرش هم یه آزمون گرفتند تا یه برای آزمون اصلی آماده بشیم. قبول شدم. رفتم برای ماشین سواری. یارو گفت که رانندگی بلدی؟ گفتم بله. گفت که پس من برات حضور می‌زنم فقط یه بار بیا هم برات امضا کنم و هم یه چند تا نکته‌ی ریز رو بهت یاد بدم. گذشت و موقع آزمون اصلی شد. یه روز رفتم آزمون گفتند تو که ثبت‌نام نکردی، یه روز دیگه گفتند جا نداریم و … تا این که روزی رسید که بهانه‌ای نبود. رفتم گفتند که ای بابا تو نخست باید آزمون عملی رانندگی بدی و …
بازم گذشت. پارسال به اصرار خانواده و دوستان رفتم و آزمون آیین‌نامه دادم. رد شدم. به شکل خنده‌آوری رد شدمCry اما به تازگی متوجه شدم که من چند وقت دیگه بیشتر دانشجو نیستم و اگه گواهی‌نامه نگیرم دیگه رفته تا … عزمم را جزم کردم و با سری پر شور رفتم اون‌جا با نهایت تعجب دیدم که من فقط 5 تا گواهی اشتغال به تحصیل از سال 84 تا کنون پیش این آموزشگاه دارم. با یه حساب سر انگشتی 2 برابر این هم تو خونه دارم. یعنی حدود 15 بار برای گرفتن گواهی‌نامه تلاش کردم و تنها یک بار در آزمون نتیجه نگرفتم. بگذریم فردا هم می‌خوام تلاش کنم.

نوشته شده در تاریخ 24 آبان 1389: من فردای اون روز توی امتحان موفق شدم و گواهی‌نامه گرفتم. یه گواهی‌نامه‌ی خیلی خیلی تاریخی.


تنیس‌باز

از اون‌جایی که من آدم جنتلمن و با کلاس و پول‌دار و … هستم، امشب ساعت 9 رفتم کلاس تنیس. توی زمین هتل هما. اسم مربی‌ام کورش حیدری هست. بعد از چند روز بد قولی و … دیدمش. بازم یادش رفته بود. بعد از عذرخواهی گفت که 30 دقیقه کار می‌کنیم بعدش اون می‌ره مهمونی… آموزش شروع شد. یه + کشید و گفت وسطش وایسم. توضیح داد که «تنیس یه ورزش فکری هست. بیشتر از اونی که بخوای فن خوبی برای ضربه داشته باشی، باید اون‌قدر باهوش و خلاق باشی که بفهمی کجا وایسی، چه جور بزنی و …». بعد طرز حرکت دست و حالت ایستادن برای Forhand زدن رو بهم یاد داد. وسط کار یه دفعه گفت که «آهان، حالا فهمیدم تو کی هستی…». منم وسط ژست زدم زیر خنده.

بگذریم. ورزش خوبه. هر ورزشی. من تو این 5، 6 سالی که ورزش نمی‌کردم با کلی مشکل جسمی و روحی رو به رو شده بودم. بنا دارم که برای سلامتی و شادابی تنیس رو شروع کنم…


تو

بی تو چون خوابم

با تو چون رویا

بی تو چون آبم

با تو چون دریا

 

آی ای بینهایت!

ببین…

دستانم را بگیر

ببین که می لرزند

این همان دستانی است که

فریادها زده و خروش‌ها برآورده

 

دستانت را می‌گیرم

مثل همیشه گرم و لطیف‌اند

 

ادامه نداره.. نمی تونم توصیف کنم. نمی تونم بگم که دستای تو چقدر آرامش بخش اند. چقدر مست کننده اند.
هی نایاب ترین!
بی تو خواهم مرد
ببین…


I come back…

In these days that I was absent, I done:

1. Published 3 sites in tourism field and a political site: www.eslahtalaban.org

2. Any reformers couldn’t participate in 8th Iranian Parliament in Fars & Shiraz … 82 persons registered but only 5 persons accepted. Mr.Moafian (director of Fars reformers) had good static about this….

3. A good personal news that I will tell…


PRIVATE SANCTUM

  My private sanctum broken. someone has named Gholi broke this area… I don’t know what heshe want? Gholi written comments in my friend’s weblogs too. It is not important until Gholi wrote in a weblog that I created for my private sabctums. now, I wanna find how Gholi find my weblog:
Accidentally or he/she check us with professional equipments. Because I did not leave any info about myself. I use alias and didn’t introduce my weblog to anyone…
Why I can’t write for myself????????????


شروع گاه‌نگار نم نم

مدت‌ها ذهنم درگیر این بود که چه متنی برای شروع گاه‌نگار بنویسم. هر چند که من برای بار صدم هست که از 360 یاهو و بلاگفا و … دارم جا عوض می‌کنم ولی خوب قراره که این‌جا موندگار بشم اما هم‌زمانی شروع این گاه‌نگار با بزرگ‌ترین اتفاق زندگیم (تا این لحظه) من رو وادار می‌کنه که بر خلاف همه‌ی شروع‌نامه‌ها از این که کجا بودم و کجا هستم و به کجا می‌خوام برم ننویسم.

توی ریاضی یه بحثی داریم به نام تقعر منحنی (البته بحث پیچیده‌ای نیست و توی رشته‌های مهندسی هم کاربرد داره و مهندس‌ها هم حداقل آشنایی رو با اون دارند) که وقتی یه منحنی تقعر داره به این مفهوم هست که منحنی توی اون نقطه از دره (قله) داره به قله (دره) تغییر شکل می‌ده. خوب زندگی من هم دچار تقعر شده. به همین سادگی…

خیلی ساده هست، مانند رگه‌های کف دست چپ یا یه خودکار بیک و یا ساعت 12 ظهر و … اما این سادگی‌اش از اهمیت و تاثیرش کم نمی‌کنه. به هر حال 11 تیر 86 و 11 تیر 87 برام روزای عزیزی هستند.

اما چنده توضیح کوتاه درباره‌ی www.namnam.ir:

1. این گاه‌نگار با نرم‌افزار مدیریت محتوای (CMS) جوملا طراحی شده و بچه‌های تیم جومفا اون رو ترجمه کردند و چه ترجمه‌ای هم داره (تصمیم دارم که ترجمه‌ی خوبی از جوملا رو تا چند وقت دیگه ارائه کنم). قالب گاه‌نگار هم از شرکت www.estimetemplates.com گرفته شده. هر ماژول یا کامپوننتی که استفاده شده است رایگان هستند.

2. این گاه‌نگار راجع‌به مطالب‌هایی که نوشته هیچ حقی رو حفظ نمی‌کنه پس اگر کسی مطلبی از این گاه‌نگار رو قابل استفاده‌ی تجاری یا غیرتجاری دید آزاد در استفاده از اون هست.

3. سعی دارم مرتب‌تر بنویسم…

 

نوشته شده در تاریخ 24 آبان 1389: هر دو 11 تیر شدن خاطره، خاطره‌های تلخ و شیرنی که فکر می‌کنم تاثیر خیلی زیادی توی زندگیم (لااقل تا حالا) داشته.


برگه‌ها :12345