:::: MENU ::::
در دسته‌ی: روزنوشته

به همین سادگی

به سادگی آسمون فکر کن…

اون وقت می‌فهمی که منم به همون سادگی دوستت دارم.

شرمنده که این مدت نبودم. درگیرم. قبلا درگیریم فقط فیزیکی بود٬ الآن فکری هم اضافه شده. فکر کنم تا یه مدت دیگه له می‌شم… این بهترین جریمه هست برای عاشق بی‌سواد…


شعر آلمانی «قورباغه‌ها جدی‌جدی می‌میرند»

تو
شوخی‌شوخی به من نگاه کردی
اما من
جدی‌جدی عاشق تو شدم…

بچه‌ها
شوخی‌شوخی به قورباغه ها سنگ می‌زنند
اما قورباغه‌ها
جدی‌جدی می‌میرند…

برگرفته از یه شعر آلمانی است. اسمش رو نمی دونم. راستش بهم گفته بودند که یه شعر ژاپنی است که زویا پیرزاد اونو ترجمه کرده ولی بعدها توی لیست کتابای نشر مرکز پیداش کردم ولی حیف که چاپش تموم شده و متاسفانه تجدید چاپ هم نمی‌شه….

نوشته شده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۳۸۸:

شاعر این شعر اریش فرید (Erich Freid) شاعر اتریشی اهل وین است. توی کتابی به نام «قورباغه‌ها جدی‌جدی می‌میرند» [ترجمه‌ی علی عبدالهی، نشر مرکز، چاپ دوم ۱۳۸۶] دیدمش.


شعری از صیاد ثابت

آی٬ ای سنگ سنگین!

بر  سینه ی سختت چه حس می کنی؟ ها!

نوازش پنجه‌ی سرد آفتاب را

یا پنجه‌های گرم قورباغکان را….

شعر یه دوست خوب (صیاد ثابت) با کمی دستکاری


بی نام و نشانی

دیگه شعر نمی‌نویسم…. خسته شده از همه چی. از تو از خودم. از کار. از درس. از زندگی. حتا از انتظار بارون. هر روز می‌رم دانشگاه، بر می‌گردم. می‌رم، می‌آیم…. کار کسل کننده‌ای هست. امروز داشتم با تو حرف می‌زدم. استاد یه نگاه سخت به من کرد. از من خواست که گورم رو گم کنم. اجازه نداد سر کلاس بمونم…. حتا استاد هم تحمل دانشجویی مثل من رو نداره، چه برسه به تو…

نوشته شده در تاریخ 24 آبان 1389: این همون کلاس «توابع مختلط» بود با دکتر امید ربیعی که به شکل فجیهی به من نمره‌ی 8.5 داد و من برای نخستین بار توی طول تحصیل یه درس رو افتادم.
من و استاد هم‌زمان وارد کلاس شدیم. حتا من چند ثانیه زودتر رسیدم. تا وسایلش رو گذاشت رو میز. رو کرد به من و گفت: «آقای نیکویی! ان‌شاالله جلسه‌ی بعد». منم که حوصله نداشتم (و البته این آدم بی‌منطق‌تر از این بود که به اعتراض من توجه کنه، چه برسه به قبول) بدون هیچ حرفی وسایلم رو برداشتم و رفتم بیرون. این اتفاق کل دانشگاه رو پر کرده بود که امید ربیعی یه دانشجو رو اون شکلی از کلاس انداخته بیرون. شاید انتظار داشت که برم حداقل بپرسم چرا ولی من اون روزا توی یه فاز دیگه‌ای بودم.


سفر

گاهی ندیدن آدما یعنی سفر، یه سفر طولانی.
خدا حافظت باشه عزیزم.

مهم نیست که من می‌رم یا تو…
مهم اینه که از هم دور می‌شیم….


دستات

وقتی دستات تو دستام بود حس می کردم که پرهای یه قو رو تو دستام گرفتم…

 

ولی تو… توی …. زود دستت رو کشی.

عیب نداره…. تو هم یه روز عاشق می شی محبوب محجوب من!!!!!


عشق

عشق شیرین‌ترین واقعه‌ی زندگی هست. شیرین‌ترین، شیرین!!!!

:)

1.I don’t have any thing to say. I have an exam in Thursday and …

2. Amir (my best friend and my partner) and I are designing websites :) but not with SPIP CMS. You can see our sites as soon as publish. I think you can find them in www.rdit.ir (the official site of our company) the name of our web-designing group is 10000 Javdan. (Ali Honarvar designed this logo & Amir Masoudi chosen the name)


Bomb

Hi again after about 2 month… i promise to write frequently.

 

Let see…

I think, I am, you are, he is or she is the bomb. The dangerous bomb in our society, in the world. If we don’t accept and do the civil society rights, human rights or any human law.

 

OK I have a link for a changing the non-human equaly based:

http://we-change.org/spip.php?article11

You can be a member of this campaign… hurry up to change this.


Come back

I come back

But not like bygone. I come back to write about that I wanna to change, about that I wanna to improve, about that I wanna to develop.

About that we must to see, to feel or to hear that are not suitable for us and our community and that are destroy it.

What do you think about this job?


برگه‌ها :12345